سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که ساعتی بر خواری فراگرفتن شکیبایی نورزد، همواره در خوارینادانی باقی بماند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
شهید و شهادت
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» روایاتی از دوستان شهید

روایاتی از دوستان شهید

امشب بر حسب اتفاق، فایلی از خاطره گویی خودم را در سایت "روایتگر" مشاهده کردم که برای خودم خیلی جالب آمد.

تلنگر خوبی بود. نه این که من حقیر آنها را تعریف کرده ام، بلکه با وجود گذشت بیش از 20 سال و حتی تعریف کردن مدام آنها برای دیگران، این خاطرات برای خود من هم تازگی دارند و تکان دهنده اند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( پنج شنبه 89/2/30 :: ساعت 1:0 عصر )


»» آنکه فهمید - آنکه نفهمید

آن که فهمید:
"عبدالرحمان دزفولی" از بچه های با صفای سپاه اندیمشک، خاطره ای بسیار زیبا و جالب از اعزام نیرو از شهر اندیمشک – در حالی که با وجود بمباران هوایی و موشک های مرگ بار بعث عراق، چیزی کم تر از خطوط مقدم جنگ نداشت، ولی با همان حال نیروهای جوان خود را داوطلبانه و عاشقانه به جبهه های نبرد علیه متجاوزین می فرستاد – برایم تعریف کرد:

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 89/2/26 :: ساعت 1:0 عصر )


»» خاطره ای دیگر از شهید احمد متوسلیان

حاج احمد در یکی از روزهای که منافقین دستور داده بو دند که هر که با لباس سپاه یا با ریش باشد با چاقو یا سلاح دیگر به چنین افرادی

حمله کنند حاج احمد با ماشین سپاه با چند نفر از همرزمانش روی پل حافظ در حال عبور بودند که یکی از همرزمانش به حاج احمد میگه

حاجی تو زن وبچه نداری شیشه ماشین ببر بالا مگه نمی دونی

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( شنبه 89/2/25 :: ساعت 1:0 عصر )


»» آقا معلم آر پی جی زن

آقا معلم آر پی جی زن

• سن زیادی داشت ، معرفی شد به گروهان ما، خیلی متین و با ادب و سر به زیر ، سلام کرد و برگه امضاء شده حسین رونشونم داد ، یه نگاه  بهش کردم ؛ از گوش های شکسته و حالت بینی اش معلوم بود در جوانی کشتی گیر بوده.

ازش پرسیدم حاج آقا اسم و شغلتون ؟

گل رز

...خسروی هستم و معلم مدرسه ابتدائی.

رفت دسته یک.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( جمعه 89/2/24 :: ساعت 1:0 عصر )


»» شفای یک جانباز در جمکران

شفای یک جانباز در جمکران 

بچه‌ی‌ بابل‌ بود. با همان‌ طروات‌ و صفای‌ شالیزارهای شمال. در عملیات ‌والفجر مقدماتی‌ ـ زمستان‌ سال‌ 61 در فکه‌ ـ اسیر شده‌ بود. سیزده‌ چهارده‌ سال‌ بیشتر نداشت‌. گلوله‌ای‌ شکمش‌ را دریده‌ بود. طی‌ سه‌ سالی‌ که‌ اسیر دست‌ نوادگان‌ یزید بود، دکترهای‌ بی‌ وجدان‌ بعثی‌، هیچ‌ اقدامی‌ برای‌ خارج‌ کردن‌ گلوله‌ از بدنش‌ انجام‌ نداده‌ بودند. گلوله‌ در شکمش‌ جا خوش‌ کرده‌ بود. پاهایش‌ از کار افتاده‌ و فلج‌ شده‌ بودند. عفونت‌ هم‌ برای‌ خودش‌ پیش‌ می‌رفت‌. سرانجام‌ عراقی ها لطف‌ کردند! و او را با اسرای‌ خودشان‌ تبادل‌ کردند و تحویل ‌دادند.

آغاز بازگشت آزادگان

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( جمعه 89/2/24 :: ساعت 1:0 عصر )


»» ماجرای فرار از اردوگاه

 ماجرای فرار از اردوگاه

روزهای سرد اسارت، غم غربت، دوری از خانواده و فشارهای روحی و جسمی عراقی‌ ها دست به دست هم داده بودند تا فکر فرار را در ذهن یدالله جان بدهند. اگر چه فرار از اسارت در میان اسرا کاری ضد ارزش تلقی می‌شد و اقدام به آن باعث ایجاد دردسر برای دیگران، اما یدالله تصمیمش را گرفته بود.

سیم خاردار

او می‌خواست رها شود. می‌خواست از شر این همه سیم خاردار که پیله‌اش شده بودند خلاص شود. او دریافته بود که که کفگیر امیدش به ته دیگ صبر خورده است؛ پس باید برود؛ اما چطور؟

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( دوشنبه 89/2/20 :: ساعت 1:0 عصر )


»» 2/5 کیلومتر دورتر از دوکوهه

2/5 کیلومتر دورتر از دوکوهه

سوله کمی آن طرف ‌تر بود. زیر انوار خورشیدی که در آسمان آبی تیرماه، داغ و درخشان می‌ تابید. کافی بود علی، همانی که سوله و مناظر داغ اطرافش هرگز توی قاب چشمان نابینایش جا نمی‌ شدند، از خاکریز کوچک سرازیر شود و صد متر تا جان بخشیدن به خاطره‌ای دور، قدم بردارد. خاطره‌‌ای که مال خودش بود، اما از دهان کس دیگری شنید. انگار یکی از رزمندهای قدیمی حرف‌ هایی داشت برای جوان‌ ترها،‌ از بچه ‌های گردان تخریب و سوله ‌شان.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( چهارشنبه 89/2/15 :: ساعت 1:0 عصر )
»» دلم تنگ نماز خواندن های \جعفر علی گروسی\ است

دلم تنگ نماز خواندن های "جعفر علی گروسی" است

 

"جعفر علی گروسی"، از آن دست بچه هایی بود که در همان اولین برخوردها، صداقت و معنویتش آدم را جذب می کرد. آن طور که خودش می گفت، اعزام قبلی اش را در کردستان بوده که با وجود سختی و مشقات بسیار در آن جا، تصمیم گرفته بود برای تقویت روحیه، مدتی در جبهه‌ی جنوب بسر ببرد. از همان سلام و علیک اول، از او خوشم آمد. خوش برخورد، خنده رو، کم حرف و بسیار اهل معنویات.
ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 89/2/5 :: ساعت 1:0 عصر )


»» خاطرات اسارت از زبان جانباز فریدون مولایی از لشگر 77 ثامن الائمه

خاطرات اسارت از زبان جانباز فریدون مولایی از لشگر 77 ثامن الائمه(ع)؛
فریدون مولایی دوران سربازی خود را در لشکر 77 پیروز خراسان (ثامن الائمه(ع)) گذرانده است. او هنگام جنگ کردستان به آن جا منتقل و با هجوم دشمن بعثی به خاک میهنمان، عازم جبهه های جنوب می شود، و در منطقه ابوغریب به اسارت دشمن در می آید.
مولایی خاطرات زیادی از دوران دفاع مقدس دارد. هم خوب خاطره تعریف می کند و هم خوب می نویسد !و اکنون مشغول کار نجاری است. از مولایی خواستیم خاطرات خود را برایمان بنویسد و این گوشه ای از انبوه خاطرات جانباز آزاده فریدون مولایی است.
*********************************************

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 88/12/9 :: ساعت 1:0 عصر )


»» خاطرات جانباز شیمیایی سید جلیل افضلی

قبل از این که در بهمن ماه 1364 به منطقه عملیاتی جنوب اهواز اعزام شوم، در عملیات «امام مهدی» و «الله اکبر» در منطقه عملیاتی جنوب، غرب سوسنگرد، «رمضان» در منطقه عملیاتی شلمچه ـ شمال غربی خرمشهر و شرق بصره، «خیبر» در هورالهویزه ـ جبهه جنوبی جنگ و بالاخره «والفجر 8 (فاو)» در منطقه عملیاتی اروند ـ جزیره فاو عراق ـ جنوبی‌ترین محور جنگ حضور داشتم.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( شنبه 88/12/8 :: ساعت 1:0 عصر )


<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کاریکاتور یک انگلیسی به نفع مسلمانان
مادر و پسر بازیگوش
شهید میر علی یوسفی سادات
میر محمود بنی هاشمی
باز دلم هوای نوشتن دارد
میگفت: از روزی میترسم که ...
زندگی نامه شهید جواد کریمی
زندگینامه شهید حمید باکری
هیچ حس خاصی نسبت به تصویر شهید همت ندارم
چشمایی که کربلا داد
مهرنامه
عشقعلی
پس بگذار شیعه بودن خود را، با شهادت در کربلا ثابت کنم.
استاد حسن بنا کیست؟
جبهه رفتن خشکه مقدس ها!
[همه عناوین(61)]

>> بازدید امروز: 8
>> بازدید دیروز: 38
>> مجموع بازدیدها: 200617
» درباره من

شهید و شهادت
مدیر وبلاگ : امید-احدی[57]
نویسندگان وبلاگ :
خادم[3]
ریحانه خدادادی
ریحانه خدادادی (@)[3]



» فهرست موضوعی یادداشت ها
شهید[20] . خاطره[9] . زندگینامه[5] . جبهه[5] . جانباز[4] . خاطرات جبهه[4] . داور یسری[3] . شهادت[3] . همسر شهید[2] . وصیتنامه[2] . نماز[2] . شیمیایی[2] . خاطرات[2] . شفا[2] . شمع . دانش آموز . سرهنگ . سید جلیل افضلی . سیدمحمدکاظم دانش . سیراب شدن . شعر . خاطرات جنگ . دفاع از وطن . دو کوهه . زندگی . جعفر علی گروسی . جمکران . چمران . حاج احمد متوسلیان . حسین شفیع زاده . حمی باکری . خااطره . 2 کیلومتر . آب . آثار . آر پی جی زن . ائمه . احسان حمیدی . احمد متوسلیان . اردوگاه . اسارت . ایران . بسیجی . عشق . فرار . فریدون مولایی . قاچاقی . کشته شدن . کمک کردن . گردان تخریب . لبخند آخر . لشگر 77 ثامن الائمه(ع) . ماجرا . مادر . مرتضی باغچه بان . مرتضی فخرزاده . مرز . مریض . معلم . مهدی باکری . هفتم‌تیر . همت . شهید گمنام . وضو .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
وبلاگ روستای چشام
یامهدی
دکتر علی حاجی ستوده
خادمین کهف الشهداء
the iranian search motor
موتور جستجوگر ایرانی وب سوز

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب