سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیور دانش، احسان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
شهید و شهادت
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» کمکم کن - خاطره ای از همسر شهید همت

کمکم کن

همسر حاج ابراهیم همت می‌گوید پس از شهادت حاج ابراهیم آن‌قدر عرصه بر ما تنگ شد که واقعاً برایمان مشکل بود. روزی بچهام تب بالایی داشت و نزدیک بود بمیرد. بچه را بغل کردم، هر کاری میکردم تا آرامش کنم نتیجه نداد. عصبانی شدم و با روح حاج همت دعوا کردم.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( دوشنبه 88/12/3 :: ساعت 7:0 عصر )


»» جرعه ای به نیت شفا

یکى از سربازهایى که در تفحص کار مى کرد، آمد پهلویم و با حالت ناراحتى گفت: «مادرم مریض است...» گفتم: «خب برو مرخصى ان شاء الله که زودتر خوب مى شود. برو که ببریش دکتر و درمان...». گفت: «نه! به این حرف ها نیست. مى دونم چطور درمانش کنم و چه دوایى دارد!» 

آن روز شهیدى پیدا کردیم که قمقمه اش پر بود از آبى زلال و گوارا. با اینکه بیش از ده سال از شهادت او گذشته بود، قمقمه همچنان آبى شفاف و خوش طعم داشت. ده سال پیش در فکه، زیر خروارها خاک، و حالا کجا. بچه ها هر کدام جرعه اى از آب به نیت تبرّک و تیمّن خوردند و صلوات فرستادند.
ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( دوشنبه 88/12/3 :: ساعت 1:0 عصر )


»» زندگی زیبا ، شهادت زیباتر

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان  نیز هم

دوستانش می گویند: در عملیات بدر در هورالعظیم یا مهدی گویان، آغاز گر حمله بود. در این عملیات به شدت مجروح و به بیمارستانی در تبریز منتقل شد. در حین عملیات، ترکش خمپاره شصت به پاشنه پا و شکم و وی اصابت کرد که جداراه شکمش از بین رفت و کلیه امعا و احشا وی از شکم بیرون ریخت. شهید برای جلوگیری از تضعیف روحیه افرا تحت امرش، بلافاصله امعا و احشا بیرون از شکم را به سرعت داخل حفره شکم گذاشت و با دستمالی روی آن را پوشاند و با روحیه ای بسیار بالا یارانش را امر به پیشروی کرد و گفت: نگران من نباشید خودم برای درمان به پشت جبهه خواهم رفت.
شهید محمد رضا ارفعی
نقل کننده: همرزم شهید
 

 

شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام
ای فلک این شرمساری تا به کی باید کشید
یکی از اساتید می فرمود: من به اندازه ای که از شهدای این دوره می ترسم از خدا و امام حسین (ع) و سایر معصومین نمی ترسم.
 این حرف علامت سوالی برای ما بود. توضیح داد که خدا ارحم الراحمین و امام حسین رحمت العالمین است ، اگر آنها از ما مکدر شوند می شود آنها را راضی کرد، اما نگرانی من این است که اگر این جوانان که با یک دنیا آرزو نقد جانشان را در طبث اخلاص گذاشتند و تقدیم اسلام کردند اینها اگر از ما ناراضی شوند نمی توانیم رضایتشان را جلب کنیم.
خدا خلقت امام حسین (ع) را طوری قرار داده است که رحمتش شامل دشمنان میشود، ولی شهدا این خصوصیت را ندارند.
مخصوصا یعضی از شهدا در وصایای خود انگشت روی مسائلی گذاشته اند. مثلا اگر زنان حجاب خود را رعایت نکنند یا مسئولان به وظیفه ی خود عمل نکنند، ما جلو ی آنها را در روز محشر خواهیم گرفت.

شهید محمد گرایلی
نقل کننده:حاج محمد جمالی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 88/12/2 :: ساعت 7:0 عصر )
»» بالاتر از عشق - خاطره ای از شهید احسان حمیدی

بالاتر از عشق - خاطره ای از شهید احسان حمیدی

نوشته؛ محبوبه وحیدپور

(درباره شهید احسان حمیدی)

 دوربین به دست وارد دفتر مجله می‌شوم، هنوز چند قدمی نرفته‌ام که صدای  سردبیر را از پشت سرم می‌شنوم.

ـ خانم محسنی! بالاخره آمدید؟

دستپاچه می‌گویم:

ـ ببخشید که دیر آمدم.

ـ ما به دیر آمدن شما عادت کرده‌ایم، خانم محسنی!

نگاهم را به زیر می‌اندازم، می‌گوید:

ـ حالا وقت خجالت کشیدن نیست، امروز باید به یک آتلیه نقاشی بروید و با گزارشی برگردید.

یکباره غمی بزرگ در دلم جا می‌گیرد. باز هم یک گزارش کسالت بار دیگر، باید می‌رفتم، به خط‌های کج و معوجی که در تابلوهاست نگاه می‌کردم و گزارش تهیه می‌کردم.

ـ چرا ایستاده‌اید؟

بی اعتراض، نشانی را می‌گیرم، سردبیر پیش خبرنگار دیگری می‌رود.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 88/12/2 :: ساعت 1:0 عصر )


»» آثار باقی مانده از شهید داور یسری

 آثار باقی مانده از شهید داور یسری
نیایش شهید در روز عرفه 1365
الهی! شکر به درگاه کبریایی با عظمتت که برایم از میان تمام انبیا، حضرت محمد(ص) را و از میان کتب آسمانی کاملترین آن یعنی قرآن را و از میان ادیان، اسلام گرانقدر را و از میان مذاهب، تشیع علوی را و از میان رهبران دینی خاتم العرفا (امام خمینی) را و از میان حکومتها، جمهوری مقدس اسلامی ایران را و از میان تکالیف حساس حکومتی جهاد فی سبیل الله را انتخاب نموده اید. پس، ای معبود دائم الفضل! کمکم کن تا در این وظیفه خطیر و هر کار بزرگ و کوچک، با نام تو وارد و با یاد تو ادامه و برای تو به پایان برسانم، زیرا از حضرت ختمی مرتبت شنیده ام که «کل امر ذی بال لم یبتدأ ببسم الله فهو ابتر» و «اقم الصلوه لذکری» و «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»؛

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( چهارشنبه 88/11/28 :: ساعت 7:0 عصر )


»» خاطرات شهید داور یسری

خاطرات شهید داور یسری
برادر شهید:
مادرم – که در صداقت گفتار و عمل صالح در جمع بستگان ما انگشت نما می باشد – سالها پیش از پیروزی انقلاب ، بارها نقل می کرد که « دو ماه قبل از آن که داور به دنیا بیاید ، شبی سیدی از اولیا ، به خواب وی آمده و به وی بشارت داده است که فرزندی که در بطن داری پسری است از صالحان زمین . پس این قنداق و پیش بند و پیشانی بند رابستان که نام شریفش بر آن نفش بسته و پس از آن که فرزندت متولد شد همین را بر او انتخاب کن و از طفل خود مراقبت نما که وی مورد توجه است . بر پیشانی بند ، نام داور نقش بسته بود . »
مادر ، صبح که از خواب برخواسته رؤیای خود را با مادر بزرگم در میان گذاشته و از وی چاره جویی می کند . مادر بزرگ صحت و سقم قضیه را به بعد از زایمان موکول می نماید . دو ماه بعد ، وقتی طفل به دنیا می آید ، حاضرین با تعجب همان نشانه ها را که در خواب الهام شده بود در وجود مولود نو رسیده مشاهده می کنند و به همان ترتیب ، نام طفل را داور می گذارند و مراقبت های لازم را در جهت حفظ سلامت کودک به عمل می آورند .
ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( چهارشنبه 88/11/28 :: ساعت 7:0 صبح )


»» ما 15 نفر بودیم

ما 15 نفر بودیم!!


15 نفر بودیم که دبیرستانمان تمام نشده رفتیم جبهه. دوست، هم محلی، هم هیاتی بودیم با هم. بر عکس الآن جثه ام از همه شان بزرگتر بود ولی از نظر سنی کوچکترینشان بودم.

 هم قسم شده بودیم تا شهید نشدیم از خط بر نگردیم عقب.

چند ماه اول در هر عملیاتی که شرکت می کردیم هر 15 نفرمان صحیح و سالم بر می گشتیم. حتی کوچکترین خراشی هم بر نمی داشتیم. رویمان نمی شد سرمان را بالا بگیریم از خجالت.

تا اینکه طلسم شکست و یکی مان شهید شد. همه خوشحال و سر حال بودیم و منتظر رفتن.

عملیات بعدی سه نفر دیگرمان هم رفتند پیش حوری ها.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( سه شنبه 88/11/27 :: ساعت 7:0 عصر )


»» زندگینامه شهید مرتضی فخرزاده

زندگینامه شهید مرتضی فخرزاده

نهم فروردین ماه سال 1334(درست هشت سال قبل از سال 1342) زمانی که همه لباس عید بر تن داشتند، فرزندی زیبا عید آن سال را طراوتی دیگر داد و شادی خانواده اش را دو چندان کرد.

پدر گرامیش قرآن و نمازر ا به ایشان یاد داد تا حق معلمی را هم به حق پدری اضافه نماید.

از همان سه ،‌چهار سالگی کبوتر مسجد شده بود.باظرف پرآب جلوی مسجد را اب و جارو میکرد و از اینکه مسجدکمی کثیف باشد،‌ دل آزرده می شد.

تا چهارم ابتدائی را در روستای مارلیان گذراند تا از قافله علم عقب نماند.

او برای کمک به پدر از اوان نوجوانی روزها مشغول فرشبافی شد و شبها را مدرسه می رفت.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( سه شنبه 88/11/27 :: ساعت 7:0 صبح )


»» زندگینامه شهید مرتضی باغچه بان

زندگینامه شهید مرتضی باغچه بان

 شهید مرتضی یاغچیان درتیرماه سال 1335 به دنیا آمد‌. در کودکی علاوه بر تحصیل به مجالس‌عزاداری و قرآن نیز می‌رفت‌. دوران ابتدایی را در مدرسه "ناصرخسرو" تبریز گذراند دوران راهنمایی در مدرسه نجات سپری شد‌. در سال 1356 موفق به دریافت مدرک دیپلم در رشته مدلسازی از هنرستان صنعتی تبریز شد‌. برای طی دوره سربازی به حوزه نظام وظیفه معرفی شد‌.
ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( چهارشنبه 88/11/21 :: ساعت 7:0 صبح )
»» تشنه سیراب/خاطره ای شنیدنی از سیدآزادگان

تشنه سیراب/خاطره ای شنیدنی از سیدآزادگان

در اردوگاه موصل پیرمرد بزرگوارى بود که بعد از نماز صبح مى نشست و دعا مى خواند، بعثى هاى پلید هم اگر کسى بعد از نماز صبح بیدار مى ماند و تعقیبات مى خواند، خیلى متعرضش مى شدند. به هر حال، آمدند و متعرض حاج حنیفه شدند. به او گفتند: پیرمرد! این چیه که تو بعد از نماز صبح مى نشینى و وراجى مى کنى؟ (با لحن نابخردانه خودشان).
ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( سه شنبه 88/11/20 :: ساعت 7:0 عصر )


<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کاریکاتور یک انگلیسی به نفع مسلمانان
مادر و پسر بازیگوش
شهید میر علی یوسفی سادات
میر محمود بنی هاشمی
باز دلم هوای نوشتن دارد
میگفت: از روزی میترسم که ...
زندگی نامه شهید جواد کریمی
زندگینامه شهید حمید باکری
هیچ حس خاصی نسبت به تصویر شهید همت ندارم
چشمایی که کربلا داد
مهرنامه
عشقعلی
پس بگذار شیعه بودن خود را، با شهادت در کربلا ثابت کنم.
استاد حسن بنا کیست؟
جبهه رفتن خشکه مقدس ها!
[همه عناوین(61)]

>> بازدید امروز: 10
>> بازدید دیروز: 8
>> مجموع بازدیدها: 202974
» درباره من

شهید و شهادت
مدیر وبلاگ : امید-احدی[57]
نویسندگان وبلاگ :
خادم[3]
ریحانه خدادادی
ریحانه خدادادی (@)[3]



» فهرست موضوعی یادداشت ها
شهید[20] . خاطره[9] . زندگینامه[5] . جبهه[5] . جانباز[4] . خاطرات جبهه[4] . داور یسری[3] . شهادت[3] . همسر شهید[2] . وصیتنامه[2] . نماز[2] . شیمیایی[2] . خاطرات[2] . شفا[2] . شمع . دانش آموز . سرهنگ . سید جلیل افضلی . سیدمحمدکاظم دانش . سیراب شدن . شعر . خاطرات جنگ . دفاع از وطن . دو کوهه . زندگی . جعفر علی گروسی . جمکران . چمران . حاج احمد متوسلیان . حسین شفیع زاده . حمی باکری . خااطره . 2 کیلومتر . آب . آثار . آر پی جی زن . ائمه . احسان حمیدی . احمد متوسلیان . اردوگاه . اسارت . ایران . بسیجی . عشق . فرار . فریدون مولایی . قاچاقی . کشته شدن . کمک کردن . گردان تخریب . لبخند آخر . لشگر 77 ثامن الائمه(ع) . ماجرا . مادر . مرتضی باغچه بان . مرتضی فخرزاده . مرز . مریض . معلم . مهدی باکری . هفتم‌تیر . همت . شهید گمنام . وضو .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
وبلاگ روستای چشام
یامهدی
دکتر علی حاجی ستوده
خادمین کهف الشهداء
the iranian search motor
موتور جستجوگر ایرانی وب سوز

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب