بالاتر از عشق - خاطره ای از شهید احسان حمیدی
نوشته؛ محبوبه وحیدپور
(درباره شهید احسان حمیدی)
دوربین به دست وارد دفتر مجله میشوم، هنوز چند قدمی نرفتهام که صدای سردبیر را از پشت سرم میشنوم.
ـ خانم محسنی! بالاخره آمدید؟
دستپاچه میگویم:
ـ ببخشید که دیر آمدم.
ـ ما به دیر آمدن شما عادت کردهایم، خانم محسنی!
نگاهم را به زیر میاندازم، میگوید:
ـ حالا وقت خجالت کشیدن نیست، امروز باید به یک آتلیه نقاشی بروید و با گزارشی برگردید.
یکباره غمی بزرگ در دلم جا میگیرد. باز هم یک گزارش کسالت بار دیگر، باید میرفتم، به خطهای کج و معوجی که در تابلوهاست نگاه میکردم و گزارش تهیه میکردم.
ـ چرا ایستادهاید؟
بی اعتراض، نشانی را میگیرم، سردبیر پیش خبرنگار دیگری میرود.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 88/12/2 :: ساعت 1:0 عصر )
آثار باقی مانده از شهید داور یسری
نیایش شهید در روز عرفه 1365
الهی! شکر به درگاه کبریایی با عظمتت که برایم از میان تمام انبیا، حضرت محمد(ص) را و از میان کتب آسمانی کاملترین آن یعنی قرآن را و از میان ادیان، اسلام گرانقدر را و از میان مذاهب، تشیع علوی را و از میان رهبران دینی خاتم العرفا (امام خمینی) را و از میان حکومتها، جمهوری مقدس اسلامی ایران را و از میان تکالیف حساس حکومتی جهاد فی سبیل الله را انتخاب نموده اید. پس، ای معبود دائم الفضل! کمکم کن تا در این وظیفه خطیر و هر کار بزرگ و کوچک، با نام تو وارد و با یاد تو ادامه و برای تو به پایان برسانم، زیرا از حضرت ختمی مرتبت شنیده ام که «کل امر ذی بال لم یبتدأ ببسم الله فهو ابتر» و «اقم الصلوه لذکری» و «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»؛
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( چهارشنبه 88/11/28 :: ساعت 7:0 عصر )
خاطرات شهید داور یسری زندگینامه شهید مرتضی فخرزاده نهم فروردین ماه سال 1334(درست هشت سال قبل از سال 1342) زمانی که همه لباس عید بر تن داشتند، فرزندی زیبا عید آن سال را طراوتی دیگر داد و شادی خانواده اش را دو چندان کرد. پدر گرامیش قرآن و نمازر ا به ایشان یاد داد تا حق معلمی را هم به حق پدری اضافه نماید. از همان سه ،چهار سالگی کبوتر مسجد شده بود.باظرف پرآب جلوی مسجد را اب و جارو میکرد و از اینکه مسجدکمی کثیف باشد، دل آزرده می شد. تا چهارم ابتدائی را در روستای مارلیان گذراند تا از قافله علم عقب نماند. او برای کمک به پدر از اوان نوجوانی روزها مشغول فرشبافی شد و شبها را مدرسه می رفت. ادامه مطلب... زندگینامه شهید مرتضی باغچه بان در اردوگاه موصل پیرمرد بزرگوارى بود که بعد از نماز صبح مى نشست و دعا مى خواند، بعثى هاى پلید هم اگر کسى بعد از نماز صبح بیدار مى ماند و تعقیبات مى خواند، خیلى متعرضش مى شدند. به هر حال، آمدند و متعرض حاج حنیفه شدند. به او گفتند: پیرمرد! این چیه که تو بعد از نماز صبح مى نشینى و وراجى مى کنى؟ (با لحن نابخردانه خودشان). زندگینامه و وصیتنامه سردار سبلان - شهید داور یسری فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اردبیل سال 1332 ه ش در شهر اردبیل در میان خانواده ای متدین و مذهبی کودکی به دنیا آمد . او را داور نام نهادند. کودکی که بعدها مایه افتخار خانواده و عبرت دوستان و آشنایان شد.با گذشت زمان کم کم بزرگ شد ولی رشد روحی او قابل مقایسه با جسم نحیفش نبود. پایگاه اولیه داور خانواده بود و همواره در زیر سایه پدر قرار داشت. هم او وقتی در زندان ستم شاهی به دیدار پسر رفت نگاهی به جگرگوشه خود انداخت و ابراز داشت: «فرزندم غمگین مباش. زیرا همواره زنجیر در گردن شیر است و روباه و خرگوش آزاد.» زندگینامه شهید حسین شفیع زاده شهید حسن شفیعزاده در مرداد سال 1336 ه.ش در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد گردیده و تحت تربیت پدر و مادری مومن، متدین و مقلد امام پرورش یافت، از همان کودکی در مجالس دینی از جمله برنامههای سوگواری امام حسین (ع) حضور داشت و عشق خدمتگذاری به آستان شهید پرور حضرت اباعبدالله (ع) در عمق وجودش ریشه دوانید. سادگی، بیآلایشی و گذشت او در سنین کودکی زبانزد همه بود. حق را میگفت ولو به ضررش تمام میشد. در محله شاخص و محور همسالان خود بود. به مسجد که میرفت چون بزرگترها عمل مینمود و از جمله کسانی بود که در پذیرایی عزاداران حسینی نقش فعالی داشت. ((من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوالله عافمنهم من ینتظروما بدلوا تبدیلا)) سلام برخانوادهام که اینک هدیه ای تقدیم اسلام نمودند،پدرجان از اینکه نتوانستم دین خود را نسبت به شما اداءکنم شرمنده هستم ولی امیدوارم مرا ببخشید ومرا حلال کنید. پدرعزیزم،صبرکن وخدا را شکر گذار وشما ای مادر:ای آرام بخش وجود،ای مهربان ،ای کسی که زبان من توان سخن گفتن درباره تورا ندارد،وهرچه سعی میکنم میبینم سخنی نمیتوانم بگویم که باآن قدردانی از محبتهای بیدریغ تو بکنم. ادامه مطلب... زندگینامه سردار گمنام خطه ی غیور خیز آذربایجان ، شهید حمید باکری
برادر شهید:
مادرم – که در صداقت گفتار و عمل صالح در جمع بستگان ما انگشت نما می باشد – سالها پیش از پیروزی انقلاب ، بارها نقل می کرد که « دو ماه قبل از آن که داور به دنیا بیاید ، شبی سیدی از اولیا ، به خواب وی آمده و به وی بشارت داده است که فرزندی که در بطن داری پسری است از صالحان زمین . پس این قنداق و پیش بند و پیشانی بند رابستان که نام شریفش بر آن نفش بسته و پس از آن که فرزندت متولد شد همین را بر او انتخاب کن و از طفل خود مراقبت نما که وی مورد توجه است . بر پیشانی بند ، نام داور نقش بسته بود . »
مادر ، صبح که از خواب برخواسته رؤیای خود را با مادر بزرگم در میان گذاشته و از وی چاره جویی می کند . مادر بزرگ صحت و سقم قضیه را به بعد از زایمان موکول می نماید . دو ماه بعد ، وقتی طفل به دنیا می آید ، حاضرین با تعجب همان نشانه ها را که در خواب الهام شده بود در وجود مولود نو رسیده مشاهده می کنند و به همان ترتیب ، نام طفل را داور می گذارند و مراقبت های لازم را در جهت حفظ سلامت کودک به عمل می آورند .
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( چهارشنبه 88/11/28 :: ساعت 7:0 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( سه شنبه 88/11/27 :: ساعت 7:0 صبح )
شهید مرتضی یاغچیان درتیرماه سال 1335 به دنیا آمد. در کودکی علاوه بر تحصیل به مجالسعزاداری و قرآن نیز میرفت. دوران ابتدایی را در مدرسه "ناصرخسرو" تبریز گذراند دوران راهنمایی در مدرسه نجات سپری شد. در سال 1356 موفق به دریافت مدرک دیپلم در رشته مدلسازی از هنرستان صنعتی تبریز شد. برای طی دوره سربازی به حوزه نظام وظیفه معرفی شد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( چهارشنبه 88/11/21 :: ساعت 7:0 صبح )
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( سه شنبه 88/11/20 :: ساعت 7:0 عصر )
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( سه شنبه 88/11/20 :: ساعت 1:0 عصر )
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( سه شنبه 88/11/20 :: ساعت 7:0 صبح )
شک نیست که همه ما باید این راه را برویم وبه سوی حق وسرنوشت خویش بشتابیم ،سپاس پروردگار جهانیان را که ابتدای کار ماراسعادت وپایان کار مارا شهادت قرار داد.درودوسلام بر منجی عالم بشریت ونائب برحقش امام خمینی ودرودبر شهیدان گلگون کفن که باخون عزیزشان درخت این انقلاب را آبیاری نمودند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( دوشنبه 88/11/19 :: ساعت 7:0 عصر )
شهید حمید باکری در پاییز سال ???? "ه.ش" در شهر ارومیه دیده به جهان گشود. در سن دو سالگی مادرش را در یک حادثه تصادف از دست داد و با خانوادهاش پیش عمهاش زندگی کرد و در اصل عمهاش نقش مادر را برای او بازی میکرد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( دوشنبه 88/11/19 :: ساعت 1:0 عصر )
کاریکاتور یک انگلیسی به نفع مسلمانان
مادر و پسر بازیگوش
شهید میر علی یوسفی سادات
میر محمود بنی هاشمی
باز دلم هوای نوشتن دارد
میگفت: از روزی میترسم که ...
زندگی نامه شهید جواد کریمی
زندگینامه شهید حمید باکری
هیچ حس خاصی نسبت به تصویر شهید همت ندارم
چشمایی که کربلا داد
مهرنامه
عشقعلی
پس بگذار شیعه بودن خود را، با شهادت در کربلا ثابت کنم.
استاد حسن بنا کیست؟
جبهه رفتن خشکه مقدس ها!
[همه عناوین(61)]
>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 8
>> مجموع بازدیدها: 202966
» فهرست موضوعی یادداشت ها
شهید[20] . خاطره[9] . زندگینامه[5] . جبهه[5] . جانباز[4] . خاطرات جبهه[4] . داور یسری[3] . شهادت[3] . همسر شهید[2] . وصیتنامه[2] . نماز[2] . شیمیایی[2] . خاطرات[2] . شفا[2] . شمع . دانش آموز . سرهنگ . سید جلیل افضلی . سیدمحمدکاظم دانش . سیراب شدن . شعر . خاطرات جنگ . دفاع از وطن . دو کوهه . زندگی . جعفر علی گروسی . جمکران . چمران . حاج احمد متوسلیان . حسین شفیع زاده . حمی باکری . خااطره . 2 کیلومتر . آب . آثار . آر پی جی زن . ائمه . احسان حمیدی . احمد متوسلیان . اردوگاه . اسارت . ایران . بسیجی . عشق . فرار . فریدون مولایی . قاچاقی . کشته شدن . کمک کردن . گردان تخریب . لبخند آخر . لشگر 77 ثامن الائمه(ع) . ماجرا . مادر . مرتضی باغچه بان . مرتضی فخرزاده . مرز . مریض . معلم . مهدی باکری . هفتمتیر . همت . شهید گمنام . وضو .
» لوگوی وبلاگ
» لینک دوستان
وبلاگ روستای چشام
یامهدی
دکتر علی حاجی ستوده
خادمین کهف الشهداء
the iranian search motor
موتور جستجوگر ایرانی وب سوز
» صفحات اختصاصی
» لوگوی لینک دوستان
» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ
» طراح قالب