سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خشم، خردها را تباه و از درستی دور می کند . [امام علی علیه السلام]
شهید و شهادت
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» آنها دو نفر بودند ...

آنها دو نفر بودند ...

درگیری بالا گرفته بود . بیشتر خیابانها و کوچه ها افتاده بودند دست عراقیها . بچه ها ، کوچه به کوچه می جنگیدند تا هرچه بیشتر جلوی تانکهای عراقی که همه چیز را سر راهشان له می کردند ، بگیرند .
ما ، سه نفر بودیم ، ولی آنها دونفر بودند .


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( سه شنبه 89/3/18 :: ساعت 1:0 عصر )


»» وحشت در پادگان

میثم‌، چقدر از او بد می‌گفتند. هر کس‌ که‌ برای‌ گذراندن‌ دوره‌ آموزشی‌ به‌پادگان‌ امام‌ حسین‌(ع‌) در تهرانپارس‌ می‌رفت‌، از او بدمی‌گفت‌. بد که‌ نه‌فحش‌ بدهد، از سختگیری‌هایش‌ می‌گفت‌ و از داد و فریادش‌. ولی‌ آخرش‌چیزهای‌ دیگر هم‌ می‌گفتند. خیلی‌ چیزها خلاف‌ حرفهای‌ اول‌ خودشان‌.
کسی‌ او را به‌ اسم‌ اصلی‌ صدا نمی‌زد. یعنی‌ نمی‌دانستند. معروف‌ بود به‌میثم‌. میثم‌ چی‌؟ هیچکس‌ نمی‌دانست‌. همین‌ . شاید جرأت‌ نمی‌کردند بپرسندفامیلی‌اش‌ چیست‌.
ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 89/3/16 :: ساعت 1:0 عصر )
»» سپاهی شدن یک وطن فروش

یک خاطره دیگر از حاج احمد

در یکی از روزها که منافقین در شهر مریوان که حاج احمد فرمانده بود

در خانه یکی از منافقین کور دل چندین خمپاره پیدا شد که برادران سپاه خانواده (زن وفرزند) او را دستگیر کرده بودند با آنها بچه های

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 89/3/9 :: ساعت 1:0 عصر )


»» رئیس صدا و سیما، کیست؟!

رئیس صدا و سیما، کیست؟!

به هیچ وجه قصد نوشتن این خاطره تلخ را نداشتم. چون این نوشته ها، زودتر و بیشتر از آن که طرف حسابم را بیازارد، روح خودم را می خراشد و داغ بر داغ های دل تنگی دوری دوستانم می افزاید که باید دل خوش کنم که جعبه جادوی انقلابی و اسلامی ما، با چهار تا نوحه و کلیپ دم دستی ، یاد امام و شهدا را گرامی بدارد!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 89/3/2 :: ساعت 1:0 عصر )


»» روایاتی از دوستان شهید

روایاتی از دوستان شهید

امشب بر حسب اتفاق، فایلی از خاطره گویی خودم را در سایت "روایتگر" مشاهده کردم که برای خودم خیلی جالب آمد.

تلنگر خوبی بود. نه این که من حقیر آنها را تعریف کرده ام، بلکه با وجود گذشت بیش از 20 سال و حتی تعریف کردن مدام آنها برای دیگران، این خاطرات برای خود من هم تازگی دارند و تکان دهنده اند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( پنج شنبه 89/2/30 :: ساعت 1:0 عصر )


»» آنکه فهمید - آنکه نفهمید

آن که فهمید:
"عبدالرحمان دزفولی" از بچه های با صفای سپاه اندیمشک، خاطره ای بسیار زیبا و جالب از اعزام نیرو از شهر اندیمشک – در حالی که با وجود بمباران هوایی و موشک های مرگ بار بعث عراق، چیزی کم تر از خطوط مقدم جنگ نداشت، ولی با همان حال نیروهای جوان خود را داوطلبانه و عاشقانه به جبهه های نبرد علیه متجاوزین می فرستاد – برایم تعریف کرد:

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 89/2/26 :: ساعت 1:0 عصر )


»» خاطره ای دیگر از شهید احمد متوسلیان

حاج احمد در یکی از روزهای که منافقین دستور داده بو دند که هر که با لباس سپاه یا با ریش باشد با چاقو یا سلاح دیگر به چنین افرادی

حمله کنند حاج احمد با ماشین سپاه با چند نفر از همرزمانش روی پل حافظ در حال عبور بودند که یکی از همرزمانش به حاج احمد میگه

حاجی تو زن وبچه نداری شیشه ماشین ببر بالا مگه نمی دونی

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( شنبه 89/2/25 :: ساعت 1:0 عصر )


»» آقا معلم آر پی جی زن

آقا معلم آر پی جی زن

• سن زیادی داشت ، معرفی شد به گروهان ما، خیلی متین و با ادب و سر به زیر ، سلام کرد و برگه امضاء شده حسین رونشونم داد ، یه نگاه  بهش کردم ؛ از گوش های شکسته و حالت بینی اش معلوم بود در جوانی کشتی گیر بوده.

ازش پرسیدم حاج آقا اسم و شغلتون ؟

گل رز

...خسروی هستم و معلم مدرسه ابتدائی.

رفت دسته یک.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( جمعه 89/2/24 :: ساعت 1:0 عصر )


»» شفای یک جانباز در جمکران

شفای یک جانباز در جمکران 

بچه‌ی‌ بابل‌ بود. با همان‌ طروات‌ و صفای‌ شالیزارهای شمال. در عملیات ‌والفجر مقدماتی‌ ـ زمستان‌ سال‌ 61 در فکه‌ ـ اسیر شده‌ بود. سیزده‌ چهارده‌ سال‌ بیشتر نداشت‌. گلوله‌ای‌ شکمش‌ را دریده‌ بود. طی‌ سه‌ سالی‌ که‌ اسیر دست‌ نوادگان‌ یزید بود، دکترهای‌ بی‌ وجدان‌ بعثی‌، هیچ‌ اقدامی‌ برای‌ خارج‌ کردن‌ گلوله‌ از بدنش‌ انجام‌ نداده‌ بودند. گلوله‌ در شکمش‌ جا خوش‌ کرده‌ بود. پاهایش‌ از کار افتاده‌ و فلج‌ شده‌ بودند. عفونت‌ هم‌ برای‌ خودش‌ پیش‌ می‌رفت‌. سرانجام‌ عراقی ها لطف‌ کردند! و او را با اسرای‌ خودشان‌ تبادل‌ کردند و تحویل ‌دادند.

آغاز بازگشت آزادگان

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( جمعه 89/2/24 :: ساعت 1:0 عصر )


»» ماجرای فرار از اردوگاه

 ماجرای فرار از اردوگاه

روزهای سرد اسارت، غم غربت، دوری از خانواده و فشارهای روحی و جسمی عراقی‌ ها دست به دست هم داده بودند تا فکر فرار را در ذهن یدالله جان بدهند. اگر چه فرار از اسارت در میان اسرا کاری ضد ارزش تلقی می‌شد و اقدام به آن باعث ایجاد دردسر برای دیگران، اما یدالله تصمیمش را گرفته بود.

سیم خاردار

او می‌خواست رها شود. می‌خواست از شر این همه سیم خاردار که پیله‌اش شده بودند خلاص شود. او دریافته بود که که کفگیر امیدش به ته دیگ صبر خورده است؛ پس باید برود؛ اما چطور؟

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( دوشنبه 89/2/20 :: ساعت 1:0 عصر )


<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کاریکاتور یک انگلیسی به نفع مسلمانان
مادر و پسر بازیگوش
شهید میر علی یوسفی سادات
میر محمود بنی هاشمی
باز دلم هوای نوشتن دارد
میگفت: از روزی میترسم که ...
زندگی نامه شهید جواد کریمی
زندگینامه شهید حمید باکری
هیچ حس خاصی نسبت به تصویر شهید همت ندارم
چشمایی که کربلا داد
مهرنامه
عشقعلی
پس بگذار شیعه بودن خود را، با شهادت در کربلا ثابت کنم.
استاد حسن بنا کیست؟
جبهه رفتن خشکه مقدس ها!
[همه عناوین(61)]

>> بازدید امروز: 13
>> بازدید دیروز: 88
>> مجموع بازدیدها: 200811
» درباره من

شهید و شهادت
مدیر وبلاگ : امید-احدی[57]
نویسندگان وبلاگ :
خادم[3]
ریحانه خدادادی
ریحانه خدادادی (@)[3]



» فهرست موضوعی یادداشت ها
شهید[20] . خاطره[9] . زندگینامه[5] . جبهه[5] . جانباز[4] . خاطرات جبهه[4] . داور یسری[3] . شهادت[3] . همسر شهید[2] . وصیتنامه[2] . نماز[2] . شیمیایی[2] . خاطرات[2] . شفا[2] . شمع . دانش آموز . سرهنگ . سید جلیل افضلی . سیدمحمدکاظم دانش . سیراب شدن . شعر . خاطرات جنگ . دفاع از وطن . دو کوهه . زندگی . جعفر علی گروسی . جمکران . چمران . حاج احمد متوسلیان . حسین شفیع زاده . حمی باکری . خااطره . 2 کیلومتر . آب . آثار . آر پی جی زن . ائمه . احسان حمیدی . احمد متوسلیان . اردوگاه . اسارت . ایران . بسیجی . عشق . فرار . فریدون مولایی . قاچاقی . کشته شدن . کمک کردن . گردان تخریب . لبخند آخر . لشگر 77 ثامن الائمه(ع) . ماجرا . مادر . مرتضی باغچه بان . مرتضی فخرزاده . مرز . مریض . معلم . مهدی باکری . هفتم‌تیر . همت . شهید گمنام . وضو .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
وبلاگ روستای چشام
یامهدی
دکتر علی حاجی ستوده
خادمین کهف الشهداء
the iranian search motor
موتور جستجوگر ایرانی وب سوز

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب