آن که فهمید:
"عبدالرحمان دزفولی" از بچه های با صفای سپاه اندیمشک، خاطره ای بسیار زیبا و جالب از اعزام نیرو از شهر اندیمشک – در حالی که با وجود بمباران هوایی و موشک های مرگ بار بعث عراق، چیزی کم تر از خطوط مقدم جنگ نداشت، ولی با همان حال نیروهای جوان خود را داوطلبانه و عاشقانه به جبهه های نبرد علیه متجاوزین می فرستاد – برایم تعریف کرد:
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 89/2/26 :: ساعت 1:0 عصر )
حاج احمد در یکی از روزهای که منافقین دستور داده بو دند که هر که با لباس سپاه یا با ریش باشد با چاقو یا سلاح دیگر به چنین افرادی
حمله کنند حاج احمد با ماشین سپاه با چند نفر از همرزمانش روی پل حافظ در حال عبور بودند که یکی از همرزمانش به حاج احمد میگه
حاجی تو زن وبچه نداری شیشه ماشین ببر بالا مگه نمی دونی
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( شنبه 89/2/25 :: ساعت 1:0 عصر )
• سن زیادی داشت ، معرفی شد به گروهان ما، خیلی متین و با ادب و سر به زیر ، سلام کرد و برگه امضاء شده حسین رونشونم داد ، یه نگاه بهش کردم ؛ از گوش های شکسته و حالت بینی اش معلوم بود در جوانی کشتی گیر بوده.
ازش پرسیدم حاج آقا اسم و شغلتون ؟
...خسروی هستم و معلم مدرسه ابتدائی.
رفت دسته یک.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( جمعه 89/2/24 :: ساعت 1:0 عصر )
"جعفر علی گروسی"، از آن دست بچه هایی بود که در همان اولین برخوردها، صداقت و معنویتش آدم را جذب می کرد. آن طور که خودش می گفت، اعزام قبلی اش را در کردستان بوده که با وجود سختی و مشقات بسیار در آن جا، تصمیم گرفته بود برای تقویت روحیه، مدتی در جبههی جنوب بسر ببرد. از همان سلام و علیک اول، از او خوشم آمد. خوش برخورد، خنده رو، کم حرف و بسیار اهل معنویات.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( یکشنبه 89/2/5 :: ساعت 1:0 عصر )
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
دوستانش می گویند: در عملیات بدر در هورالعظیم یا مهدی گویان، آغاز گر حمله بود. در این عملیات به شدت مجروح و به بیمارستانی در تبریز منتقل شد. در حین عملیات، ترکش خمپاره شصت به پاشنه پا و شکم و وی اصابت کرد که جداراه شکمش از بین رفت و کلیه امعا و احشا وی از شکم بیرون ریخت. شهید برای جلوگیری از تضعیف روحیه افرا تحت امرش، بلافاصله امعا و احشا بیرون از شکم را به سرعت داخل حفره شکم گذاشت و با دستمالی روی آن را پوشاند و با روحیه ای بسیار بالا یارانش را امر به پیشروی کرد و گفت: نگران من نباشید خودم برای درمان به پشت جبهه خواهم رفت.
شهید محمد رضا ارفعی
نقل کننده: همرزم شهید
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام
ای فلک این شرمساری تا به کی باید کشید
یکی از اساتید می فرمود: من به اندازه ای که از شهدای این دوره می ترسم از خدا و امام حسین (ع) و سایر معصومین نمی ترسم.
این حرف علامت سوالی برای ما بود. توضیح داد که خدا ارحم الراحمین و امام حسین رحمت العالمین است ، اگر آنها از ما مکدر شوند می شود آنها را راضی کرد، اما نگرانی من این است که اگر این جوانان که با یک دنیا آرزو نقد جانشان را در طبث اخلاص گذاشتند و تقدیم اسلام کردند اینها اگر از ما ناراضی شوند نمی توانیم رضایتشان را جلب کنیم.
خدا خلقت امام حسین (ع) را طوری قرار داده است که رحمتش شامل دشمنان میشود، ولی شهدا این خصوصیت را ندارند.
مخصوصا یعضی از شهدا در وصایای خود انگشت روی مسائلی گذاشته اند. مثلا اگر زنان حجاب خود را رعایت نکنند یا مسئولان به وظیفه ی خود عمل نکنند، ما جلو ی آنها را در روز محشر خواهیم گرفت.
شهید محمد گرایلی
نقل کننده:حاج محمد جمالی