سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مگو آنچه نمى‏دانى ، بلکه مگو هر چه مى‏دانى چه خدا بر اندامهاى تو چیزهایى واجب کرد و روز رستاخیز بدان اندامها بر تو حجت خواهد آورد . [نهج البلاغه]
شهید و شهادت
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» زندگینامه و وصیتنامه سردار سبلان - شهید داور یسری

زندگینامه و وصیتنامه سردار سبلان - شهید داور یسری

فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اردبیل

 سال 1332 ه ش در شهر اردبیل در میان خانواده ای متدین و مذهبی کودکی به دنیا آمد . او را داور نام نهادند. کودکی که بعدها مایه افتخار خانواده و عبرت دوستان و آشنایان شد.با گذشت زمان کم کم بزرگ شد ولی رشد روحی او قابل مقایسه با جسم نحیفش نبود. پایگاه اولیه داور خانواده بود و همواره در زیر سایه پدر قرار داشت. هم او وقتی در زندان ستم شاهی به دیدار پسر رفت نگاهی به جگرگوشه خود انداخت و ابراز داشت: «فرزندم غمگین مباش. زیرا همواره زنجیر در گردن شیر است و روباه و خرگوش آزاد.»
از حدود 11 سالگی نماز می خواند و با قرآن انس و الفتی خاص داشت. الفتی که سبب شد تا به ندای پروردگارش که می فرمود:« ان الله اشتری من المومنین اموالهم و انفسهم بان لهم الجنه»، پاسخ گوید. او با وجود جسم نحیف و سن کم اغلب اوقات روزه و همواره پای بند به نماز جماعت بود. پیش از انقلاب حتی نماز جمعه را فرادی می خواند. هنوز راهروهای سردخانه در فصل زمستان شاهد مناجاتهای شبانه او با خداوند است و هنوز صدای دعا و قرآن او بر در و دیوار خانه و بر دل پدر و مادر نقش بسته است
همواره ذکر خدا بر لبانش جاری بود. کم غذا می خورد و به فکر محرومین بود. در زندگی پای بند به سادگی بود. تا آنجا که تنها یک دست لباس داشت و برای نظافت ناچار بود شبها آن را بشوید تا صبح بتواند از آن استفاده کند. حتی زمانی که همان یک شلوارش پاره شده بود آن را وصله زد و در مقابل پیشنهاد همسرش بر خرید یک لباس نو، گفت:« باید یک پاسدار نمونه ی سادگی باشد.» مگر نه آنکه مولای ما علی(ع) لباس وصله زده می پوشید و مگر نه آنکه ما درگیر جنگ با استکبار هستیم؟ این مبارزه نیاز به از خودگذشتگی و چشم پوشی از لذایذ دنیوی دارد. پس من می توانم از این لباس کهنه و وصله زده استفاده کنم و در عوض پول آن را به کسی بدهم که حتی قدرت تهیه این شلوار وصله دار را ندارد؛
پس از پایان تحصیلات متوسطه در ادامه رسالت خود برای مبارزه با نفس و کمک به محرومین برای انجام خدمت سربازی به مناطق محروم شتافت و پس از پایان دوران سربازی به آموزشگاه کارخانه ی «ذوب آهن»در« اصفهان» رفت و به یادگیری متالوژی پرداخت. اما همچنان به فکر مبارزه و تبلیغ عقاید اسلامی بود. در پی این روح مبارزاتی بود که جلسات تدریس قرآن را در مسجد «زرین شهر» برپا داشت تا جوانان را با این چشمه ی جوشان وحی آشنا سازد و به همراهی 12 نفر از دوستان و همفکرانش زیر نظر آیت الله «مشکینی» و حجت الاسلام« غفاری» هسته مقاومتی تشکیل داد و به مبارزات تشکیلاتی و پخش اعلامیه و فعالیتهای دیگر می پرداخت . چون دستگاه چاپ و تکثیر در اختیار نداشت اعلامیه ها را با مشقت فراوان به طور دستنویس تهیه می کرد. در تابستان سال 1357 در جریان انفجار یکی از مراکز فساد رگ دستش قطع شد و ساواک نیز با استفاده از رد خون، او را دستگیر ساخت.
در زندان نیز همواره مایه شگفتی بود. در زیر ضربات باطوم پلاستیکی مزدوران که در حمام با بدن خیس او را می زدند، تنها تکبیر می گفت و با هر ضربه حسرت آه گفتن را بر دل مزدوران می گذاشت و آنان را چون گرگی گرسنه در کشتن خود تحریص می نمود تا آنکه صدای تکبیرش کم کم به ضعف گرایید و خاموش شد و دوستانش دریافتند که او از هوش رفته است.
همچنان در زندان مقاومت می کرد تا آنکه در پی تظاهرات مردم، رژیم ناچار به آزادکردن تعدادی از زندانیان سیاسی شد و بدین ترتیب« داور یسری» از چنگ دژخیمان رهایی یافت.
از آن زمان او به همراه دیگر اقشار مردم به مبارزه علیه رژیم ادامه داد تا آنکه خون شهدا بارور شد و اولین شکوفه ها بر درخت نونهال انقلاب نمایان شد.
داور در پی شهادت برادرش «نادر» باز هم به ادامهء مبارزه مصمم تر گشت و با مشاورت عده ای از مسئولین به تشکیل کمیته ضربت همت گماشت تا جانیان و قاتلان فرزندان پاک این ملت را پی گیری کرده و پس از دستگیری آنان را تحویل دادگاه عدل اسلامی دهند.
در آنجا بود که عظمت روحی او نمایان تر گشت. برادرش چنین نقل می کند:« زمانی که قاتل برادرم دستگیر شد به دیدار او رفتم و در پی اهانت او من نیز سیلی محکمی به گوش او زدم. شهید داور که درس عدالت را در مکتب علی (ع) آموخته بود، چنان برآشفت که رنگ صورتش از شدت خشم سرخ شد و رو به آن افسر کرد و از او خواست تا قصاص کند و زمانی که با اعتراض شدید ما روبرو شد، گفت: درست است که او قاتل است و مجازات مرگ دارد، اما او اسیر است و اسیر از نظر ما مهمان است. و سپس گفت: «اگر این افسر قصاص نکند من به جای او قصاص می کنم.» و برای اجرای حکم خدا سیلی زد.
به دلیل تهمتها و جو سازی های افراد سود جو ادامه ی کار در گروه ضربت را برای خود ممکن ندید، تصمیم به ترک آنجا گرفت. در پایان کار با توجه به گفتار مولایش که فرموده بود: «اجتنبوا من مواضع التهمه» اورکت خود را از تن خارج نموده و محتویاتش را که یک جلد کلام الله مجید و مهر و تسبیح و چند دوریالی و یک ریالی بود را روی میز گذاشت و گفت: با وجودی که اینها از اموال شخصی خودم است تحویل می دهم تا همه بدانند که داور دست خالی از اینجا می رود.
در نیمه ی دوم سال 58 برای مبارزه با« اسرائیل »کافر به «لبنان» رفت و پس از آموختن دورهء عملیات چریکی و انفجارات به میهن بازگشت و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در پادگان «سعدآباد» به آموزش فنون فوق پرداخت و به دلیل لیاقت و تقوا به عضویت شورای اداره کننده ی پادگان درآمد.
با شروع جنگ تحمیلی همچون دیگر شیران جبهه ی نبرد به سوی جبهه شتافت و در (خونین شهر) مورد اصابت خمپاره قرار گرفته و به شدت زخمی شد و حدود 9 ماه در بیمارستان مشغول معالجه بود و در نتیجه ی آن عصب پایش قطع شد و از آن ناحیه معلول گردید.
در سال 1360 برای اجرای سنت پیامبر ازدواج کرد تا بدین گونه نیم دیگر ایمان خود را از شیطان محفوظ بدارد . ثمره ی این اردواج کودکی بود که او را« فاطمه» نام نهاد. اما زندگی مشترک باز هم نتوانست روح بزرگ او را در قفس دنیا محبوس کند و هنوز مدت کوتاهی از این ازدواج نگذشته بود که در پی شهادت شهید« پیرزاده »فرمانده سپاه اردبیل در سال 1361، فرماندهی سپاه اردبیل را پذیرا شد. چشمه ی خروشان روح او در این برهه از مسئولیت خطیرش باز هم فوراان گرفت و در اولین روزهای ورود به سپاه اردبیل توانست تغییرات معنوی فراوانی را در محیط سپاه انجام دهد. نماز جماعت هر روز برپا می شد و هفته ای دو روز روزه می گرفتند و بدین ترتیب روز به روز بر حالات روحانی محیط سپاه افزوده می شد.
او همچنان در سنگر مبارزه با دشمن با اراده آهنین و عزمی استوار می جنگید و پس از پایان ماموریت در سپاه اردبیل در سال 62 به دفتر نمایندگی امام در سپاه آمد تا بتواند خدمات خود را به جمهوری اسلامی ایران تداوم بخشد.
در سال 1363 در عملیات خیبر شرکت کرده و مجروح شیمیایی شد و پس از آن در پی عملیات کربلای 5 به جبهه شتافت تا از این فیض محروم نماند .آنجا نیز همواره در پی یافتن رضای خداوند همواره خواستار انجام سخت ترین کارها بود. حتی روزی از مسئول خود خواسته بود که مسئولیت انتقال شهدای شیمیایی که مدتی در محیط عملیاتی مانده اند را به او واگذار کنند. در آنجا نیز به اقرار دوستانش همواره به یاد خدا بود و ذکر صلوات بر لبانش جاری و به اصطلاح برادران او همه را صلواتی کرده بود.
او که عدالت را از علی(ع) و صبر و پایداری در مصایب را از زینب(س) آموخته بود، عاقبت نیز نشان داد که درس ایثار و شهادت را نیز در مکتب حسین(ع) خوب آموخته است و همچون مولایش حسین(ع) خونین کفن به دیوار خداوند شتافت.

گاه شمار طلوع تا غروب خورشید سبلان
28/ فرودین / 1732
1/ مهر / 1338 ورود به دبستان کمال ، آغازکلاس اول ابتدایی .
کوچ خانواده به تهران
1/ مهر / 1341
شروع به تحصیل در کلاس چهام ابتدایی ، تهران .
1/ مهر / 1344
آغاز تحصیل در دوره اول دبیرستان شاه عباس اردبیل .
کارگری در قنادی ، جهت تأمین مخارج تحصیلی .
1/ مهر / 1347
آغاز تحصیل در هنرستان کشاورزی اردبیل .
1350تا 1352
شرکت مستمر در محافل مذهبی ، مجالس تعلیم قرآن ، دعای ندبه ، تفسیر نهج البلاغه و .... در اردبیل .
در فاصله بین اخذ دیپلم از هنرستان کشاورزی اردبیل تا ورود به دوره کارآموزی در مرکز آموزش متالوژی ذوب آهن اصفهان ، دوره خدمت سربازی را به انتخاب خود در سیستان و بلوچستان گذرانید و در منطقه محل خدمت خود جهت آموزشهای مذهبی و مباحث سیاسی بین مردم ، جلسات شبانه تشکیل می داد .
1352- تا اواسط 1356
دانشجوی طراحی متالوژی در آموزشکده متالوژی ذوب آهن اصفهان .
آغاز فعالیت های سیاسی و آموزش مسایل مذهبی و افشاگری مفاسد رژیم شاهنشاهی در میان دانشجویان و کارگران ذوب آهن .
1353تا 1356
مسؤول گروه نظامی مؤلفه اسلامی ( هسته ی مقاومت ) با ارشاد و هدایت آیت ا.. مشکینی و حجت الاسلام هادی غفاری .
ادامه افشاگریهای و پخش اعلامیه های سری حضرت امام (ره)
1356 تا 1357
مبادرت به انفجار یکی از مراکز فساد اصفهان ، بریده شدن رگ دست ، بازداشت از سوی عمال ساواک ، بازجویی و شکنجه وحبس .
مسؤول گروه برنامه ریزی برادران انقلابی و مسلمان در زندان اصفهان .
17/مرداد / 1357
اخراج از مرکز آموزش متالوژی ذوب آهن اصفهان به دلیل محکومیت سیاسی و فعالیتهای خرابکارانه ! علیه رژیم ستمشاهی .
شهریور تا بهمن / 1357
شرکت فعالانه در تظاهرات مردم قهرمان اردبیل ، رهبری برخی جناحها .
23/بهمن / 1357
شهادت نادر یسری ( برادر کوچک داور ) در مبارزات مردم عمال رژیم پهلوی در مقابل ساختمان شهربانی اردبیل .
اواخر بهمن / 1357
فرمانده گروه ضربت کمیته انقلاب اسلامی اردبیل .
30/ تیر / 1358
اخذ گذرنامه عبور از مرزبازرگان وخروج از کشور .
4/ شهریور / 1358
خروج از فرودگاه مهرآباد به قصد جمهوری عربی سوریه .
20/8/1979میلادی
پایان اقامت در سوریه.
شهید داور یسری در این زمان از سوریه به نیروهای مبارز فلسطینی در لبنان می پیوندد و علیه دولت غاصب اسرائیل ، بارها در خطوط مقدم جبهه حاضر شده می جنگد .
پاییز و زمستان / 1358
همکاری مستمر و تنگاتنگ با شهید بزرگوار دکتر چمران طی دوره آموزش تخریب و عملیات چریکی در جنبش امل لبنان
23/اسفند / 1358
بازگشت از سفر سوریه و لبنان و فلسطین به ایران .
1359
عضویت در شورای فرماندهی سپاه در پادگان سعد آباد .
1359و 1360
شرکت در منطقه عملیاتی خوزستان . جراحت شدید و شکستگی استخوان لگن ، قطع عصب پا ، بستری شدن در بیمارستان نیروی هوایی تهران به مدت نه ماه و معلولیت در پای چپ .
بهار 1361 تا 3 خرداد
شرکت در عملیات آزاد سازی خرمشهر در کنار شهید بزرگوار جهان آرا
28/دی / 1361
ازدواج با منصوره کاظمی شیراز ، متولد 1339 ، معلم امور پرورشی .
1361 و 1362
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اردبیل .
1363تا 1365
عضو دفتر نمایندگی ولی فقیه در ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی .
مسؤول دفتر پیگیری فرمایشات حضرت امام خمینی (ره) .
23/ خرداد / 1363
تولد یگانه دختر ش به نام «فاطمه .»
1363
شرکت در عملیات خیبر ،مجروحیت شیمیایی .
1360 تا 1365
حضور متناوب درجبهه های دفاع مقدس ، جراحت در شش نوبت که در سه نوبت کاملاً بیهوش گردیده و با الطاف الهی نجات یافت.
آخرین جمعه / دی / 1365
شرکت در نماز جمعه اربیل به امامت آیت ا.. حاج آقا مروج و تقاضای دعا از پدر خود برای نیل به درجه رفیع شهادت و حرکت به جبهه در همان روز .
27/دی / 1365
حضور در منطقه عملیاتی شلمچه ، شرکت در عملیات ، اصابت ترکش به جمجمه و اخذ نشان والای شهادت و پرواز به ملکوت اعلی .
منبع:پرونده شهید دربنیاد شهید وامور ایثارگران اردبیل ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید






وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم ‎
‏من طلبنى و جدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى احبنى و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلى دیت و من على دیته فانا دیته.
هر کس مرا جستجو کند پیدایم مى‌کند و هر کس پیدایم کرده مى‌شناسدم و هر کس مرا شناخت دوستم مى‌دارد و هر کس دوستم داشت عاشقم مى‌شود و هرکس بمن عشق ورزید من نیز باو عشق مى‌ورزم و هرکس را که من باو عشق بورزم او را مى‌کشم و هرکس را که من بکشم خونبهاى او به عهده من ا« شهادت درى است از درهاى بهشت که فقط بسوى اولیاء خاص باز مى‌شود . مولى على (ع)

من مرگ در راه عقیده‌ام را جز رستگارى نمى‌بینم و همزیستى با ستمکاران براى من جز ذلت و خوارى نیست .
امام حسین (ع)

آمریکاى جهانخوار باید بداند که ملت عزیز و خمینى تا نابودى آن بمبارزه خدائى خود ادمه خواهد داد .
نائب الامام خمینى

شهادت دو رکن دارد :
یکى اینکه در راه خدا و فى سبیل الله باشد ، هدف مقدس باشد و دیگر آنکه آگاهانه صورت گرفته باشد . شهید مطهرى

با درود بى پایان بر حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى ( ص) و خاندان طهارت و عصمت و به پیشگاه حضرت ولیعصر آقا امام زمان (عج) روحى و ارواح العالیمن له الفدا . و بر نائب بر حق و بت شکن امام امت خمینى کبیر و رهبر عالیقدر تمام مسلمین جهان به نداى ملکوتى ایشان کـ آیا شهید پیام شهداى فرق شکافته على (ع) و سر نیزه حسین (ع) را با پیوند خون خود بگوش تاریخ نمى‌رساند ؟
ـ آیا اسلام نیازمند به شهید و شهید نیازمند به ارتقاء درجه و انسانیت نیازمند به تزریق خون و شهید با شهادت خود این نیازها را برآورده نمى‌کند ؟
ـ آیا شهیدان پویندگان راه انبیاء ، وارث صلابت‌ها استقامت‌ها و بصیرت‌ها و هدایت‌ها و انسانیت‌ها و خداخواهى‌ها و کمال‌ها نیستند ؟
ـ آیا شهید چون بمبى نیست که بر سر چپاولگران و غارتگران غرب و شرق مى‌افتد ؟
ـ آیا شهید با خون خود غسل نموده و به لباس رزم خویش خود را کفن نمى‌کند ؟
ـ آیا شهید شهادت را براى خود زندگى ابدى و فوز عظیم و شرف انسانى نمى‌داند ؟
ـ آیا شهید با شهادت خود پلى نمى‌زند که از ساحل درد و رنج این دنیا او را به ساحل سعادت و کرامت و بهشت‌هاى وسیع عبور دهد ؟
ـ آیا شهادت تنها سلاحى نیست که دشمن را یاراى مقابله با آن نیست ؟
ـ آیا شهادت پایانگر مرگ و مردگى‌ها نیست و شهید با خون خود به این مردگى‌ها پایان داده و ضامن ضربان مداوم رگ‌هاى امت اسلامى نمى‌شود ؟
ـ آیا شهید هدفى جز استقرار حاکمیت الله بر روى زمین دارد که در واقع آنجا نیز انقلاب کرده است زیرا انقلاب یعنى تغییر حاکمیت طاغوت به منظور استقرار حاکمیت الله
و بالاخره
ـ آیا شهید اسماعیلى نیست که ابراهیم نیز هست ؟
پس اى زمان !
به پا خیز و واژه عظیم « شهادت » را در صفحه بزرگ « طبیعت » به یادگار اعصار بنویس ، مگر ندیده‌اى که على (ع) بزرگ چگونه عاشقانه در محراب عشق به گروه شهادت دهندگان تاریخ پیوست؟ و مگر ندیدى که حسین (ع) چگونه براى شهادت با تمام عزیزان خود به کربلا آمد؟ و مگراى مادرم :
با توجه به گفتار شیر مادرى به هنگام تولد پسرش که بالاخره در جبهه حق علیه باطل شربت شهادت را نوشید گوش کن که مى‌گوید : « خدایا اگر فرزند من در آینده ضد دین و ضد اسلام مى‌شود همین حالا او را از من بگیر ‎ ‏»
پس اگر توفیق شهادت نصیبم شد اشک مریز زیرا امام بزرگوارمان در مرگ فرزندش اشک نریخت چون مى‌دانست رضاى خداوند در این امر مى‌باشد و بدان که در نزد حضرت زهرا علیها سلام رو سپید هستى چون فرزندت فرمان پسر زهرا و حسین زمان ( امام خمینى ) را لبیک گفته است .
و شما اى پدر فداکارم :
با توجه به پیام امام در رابطه با شهید بزرگ حسین فهمیده گوش کن که فرمودند :
« رهبر ما آن طفل 13 ساله‌ایست که نارنجک بخود مى‌بندد و زیر تانک دشمن مى‌رود ....»
بشنوید متن گفتار پدر این شهید را :
اگر من جوانم را ندهم پس چه کسى بدهد .مگر خون فرزند من از دیگران رنگین‌تر است ... ما فرزندمان را در راه خدا دادیم، جوان‌ها همه باید برا ى حفظ انقلاب به جنگ مزدوران بعثى بروند و این‌گونه است که امام با پشتوانه‌هائى این چنین مى‌گویند .
«لشگر اسلام بر کفر پیروز است » پس بدان که خداوند با شهادت فرزندت شما را امتحان مى‌کند همانطور که ابراهیم را با کشتن اسماعیل بدست خودش امتحان کرد .
اى برادران تنى و مخصوصا دینى‌ام :
همیشه سعى کنید شیفته رهروان اسلام و مردان خدا و شهداى همیشه جاوید تاریخ اسلام باشید که با اعمال و رفتارشان توانستند بعد از 14 قرن خون اسلام را همچنان در رگها گرم نگهداشته و قلب‌ها را در راه خدا و پیامبرش به طپش در آورند .
اى خواهرانم و همسر و هم سنگرم :
با توجه به اینکه :
حجاب لباس رزم زن مسلمان است که تمام نقشه‌هاى شوم استعمارگران و ابرخونخواران شرق و غرب را نقش برآب کرده و برنده‌تر از سلاح من نوعى ( خون سرخم ) مى‌باشد ، سعى کنید حجاب اسلامى را رعایت کرده قرآن را یاد بگیرید و به دیگران بیاموزید . و بالاخره من و توى مسلمان وامیدوارم که به مطلوب حقیقى برسیم و متصل بشود این نهضت به نهضت بزرگ اسلامى و آن نهضت ولیعصر سلام الله علیه است ....
ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا کند و مقدمات ظهور فراهم شود .
یاران ، یاران عزیز جان مى‌آید
سرمایه عمر جاودان مى‌آید
آرام دل دلشدگان مى‌آید
والله که صاحب الزمان مى‌آید
خدایا ، اگر توفیق شهادت نیست ما را از منتظرین حضرت مهدى (عج) قرار بده زیرا انتظار ظهور مهدى (عج) انتظارى است که جهت آماده شدن براى انتظارى بزرگتر که آن دیدار خداوند تبارک و تعالى است.
خدایا، توفیق بده که از افق توحید سر زده و در پس ایثارهایمان در «الى الله المصیر » نه غروب که طلوع کنیم.
خدایا ، به جبهه سرخ حق علیه باطل آمده‌ام نمى‌دانم آیا زنده به کاشانه‌ام باز مى‌ گردم یا اینکه توفیق رسیدن به لقاء تو پیدا مى‌کنم در هر صورت هر دو برایم سعادت و کامیابى را در بردارد زیرا با ایمان راسخ معتقد به :
عسى ان تکرموا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون قرآن مجید سوره بقره آیه 115هستم . خدایا ، در بند کشیده شدگان زمین را به راه خمینى که همان راه انبیاء الهى است رهنمون باش زیرا او به قران عمل مى‌کند و قدرت تو را در آستین دارد .
« خدایا خدایا تا انقلاب مهدى (عج) حتى کنار مهدى (عج) خمینى را نگهدار » داور یسرى 27/7/65



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( سه شنبه 88/11/20 :: ساعت 1:0 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کاریکاتور یک انگلیسی به نفع مسلمانان
مادر و پسر بازیگوش
شهید میر علی یوسفی سادات
میر محمود بنی هاشمی
باز دلم هوای نوشتن دارد
میگفت: از روزی میترسم که ...
زندگی نامه شهید جواد کریمی
زندگینامه شهید حمید باکری
هیچ حس خاصی نسبت به تصویر شهید همت ندارم
چشمایی که کربلا داد
مهرنامه
عشقعلی
پس بگذار شیعه بودن خود را، با شهادت در کربلا ثابت کنم.
استاد حسن بنا کیست؟
جبهه رفتن خشکه مقدس ها!
[همه عناوین(61)]

>> بازدید امروز: 5
>> بازدید دیروز: 61
>> مجموع بازدیدها: 202933
» درباره من

شهید و شهادت
مدیر وبلاگ : امید-احدی[57]
نویسندگان وبلاگ :
خادم[3]
ریحانه خدادادی
ریحانه خدادادی (@)[3]



» فهرست موضوعی یادداشت ها
شهید[20] . خاطره[9] . زندگینامه[5] . جبهه[5] . جانباز[4] . خاطرات جبهه[4] . داور یسری[3] . شهادت[3] . همسر شهید[2] . وصیتنامه[2] . نماز[2] . شیمیایی[2] . خاطرات[2] . شفا[2] . شمع . دانش آموز . سرهنگ . سید جلیل افضلی . سیدمحمدکاظم دانش . سیراب شدن . شعر . خاطرات جنگ . دفاع از وطن . دو کوهه . زندگی . جعفر علی گروسی . جمکران . چمران . حاج احمد متوسلیان . حسین شفیع زاده . حمی باکری . خااطره . 2 کیلومتر . آب . آثار . آر پی جی زن . ائمه . احسان حمیدی . احمد متوسلیان . اردوگاه . اسارت . ایران . بسیجی . عشق . فرار . فریدون مولایی . قاچاقی . کشته شدن . کمک کردن . گردان تخریب . لبخند آخر . لشگر 77 ثامن الائمه(ع) . ماجرا . مادر . مرتضی باغچه بان . مرتضی فخرزاده . مرز . مریض . معلم . مهدی باکری . هفتم‌تیر . همت . شهید گمنام . وضو .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
وبلاگ روستای چشام
یامهدی
دکتر علی حاجی ستوده
خادمین کهف الشهداء
the iranian search motor
موتور جستجوگر ایرانی وب سوز

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب