چقدر سخت است از شما نوشتن، از شما گفتن و با شما دل مویه کردن! با اینکه می دانم قلمم بسیار کوتاه تر از قد و قامت آسمانی شماست، اما عجیب دلش هوای شما را کرده است. چاره نیست با این چند بیت همراهی اش می کنم تا شاید بتواند دست کم چند سطری از شما بنویسد: زمانه خواست تو را ماضی بعید کند ضمیر سوم غایب کند بعید کند شناسنامة درد تو را کند تمدید تو را اسیر زمین، مدتی مدید کند زمانه خواست که در خانقاه تاول ها تو را مراد کند، درد را مرید کند خدا نخواست فقط از تو سر بگیرد خواست که ذره ذره تمام تو را شهید کند جانباز را که می نویسم، دستی می اید و قلمم را هُل می دهد به کناری و می گوید: با اینکه این کلمه مرکب است ولی چه قدر تنهاست. درست می گوید. من حرفش را تصدیق می کنم، اما عجله نکنید نمی خواهم آن کلمه مقدس را با اعداد و ارقام ممیزدار بعد از آن گره بزنم که از تنهایی در اید! او این اعداد و ارقام را خیلی وقت است که زیر رادیکال برده و جذرش را گرفته است و بعد هم آنقدر ساده اش کرده است که تکیدة تکیده شده است! بگذریم شیمیایی را که به او پیوند می زنم، تازه می رسم اول سطر غزل عاشقی؛ جانباز شیمیایی، مطلع غزل درد، غزل درد داشتن و دم برنیاوردن؛ غزل سوختن و ساختن و خلاصتان کنم دیوان کامل سوختن و سوختن و سوختن! این مثنوی معنوی که از کوچه پس کوچه های شیدایی همه ایران آغاز شده بود به اشارت شمس جماران گل کرد. نیلوفری شد که گوشه گوشة جبهه های بیش از هشت ساله را هروله کرد و حماسه شد و سرشاخه ها را به آسمان سایید. و اینک در گوشه ای از همان کوچه ها، گاهی طنین سرفه هایش در شرشر اشک هایش گم می شود و گاهی شرشر اشک هایش در سرفه هایش و او اکنون سرفه زنان، تاول فراق دوستان پرکشیده اش را می ترکاند!... عجب جماعتی اند این خیل گمنام بقیت الشهداء! عجب جماعتی هستید شما جانبازان، و چه قدر بی مثالید شما جانبازان شیمیایی! شما دلباختگان عارف از حج آمده! از میقات رسیدة از اُحد پرکشیده! سلام ای دردمندترین السابقون السابقون سلام ای صاحبان پنهان ترین دردهای بی نشان باور کنید که این هر دو چشم در زیارت تاول های شما اشک می بارد. باور کنید این هر دو گوش از شنیدن زخمة ملکوتی سرفه های شما زخم بر سینه دارد. دردهایی که اینک حتی از دو دهه نیز پا فراتر نهاده اند. شما از آن بیست سالی که امام می فرمود نیز بیشتر ایستاده اید! شما بغض های فروخورده بیش از دو دهه غربت ایرانید که رها می شوید سیل اشک جاری می کنید. به قول آن عزیز شما نوادگان کاروان قهرمان کربلایید که از سرزمین یخبندان انسانیت شعلة عاطفه را بر روی جگرهای خویش مشتعل نگاه داشته اید.1 آری به خدا قسم شما باغبان زخمی هویت سبز بهار ایرانید. شما دیدار آشنای گمنام کبوتران مهاجرید. شما از خیل آن هشت ساله عزت و شرفید. شما از آن شجرة طوبایید که همة کارها را بی هیاهو کردند. شما آنید که همه کار را شما کردید. و پروین، شاعر شاهد و شمع و پروانه این ابیات را برای امروز و برای شمایان سروده است: گریه ها کردم و چون ابر بهار خدمت آن گل و سوسن کردم خوشم از سوختن خویش از آنک سوختم، بزم تو روشن کردم گرچه یک روزن امید نماند جلوه ها بر در و روزن کردم خرمن عمر من ار سوخته شد حاصل شوق تو، خرمن کردم کارهایی که شمردی بر من تو نکردی، همه را من کردم آری، ای پرستوهای زخمی! و ای الگوی مجاهدان در طول تاریخ!3 کیست غیر از شما که بشارت بزرگ پیامبر خدا شامل حالش شده باشد؟ حضرتش فرمود: هرکس در راه خدا زخمی بردارد یا خراشی ببیند، روز قیامت همان زخم و خراش، با خون فشانی بسیار جلوه می کند، در حالی که رنگش همانند زعفران است و رایحه اش همچون مشک. هر کس در راه خدا زخمی بردارد، بر او نشان مهر شهیدان خواهد بود.4 پس ای داغداران ذکرهای آخرین ای زایران مرگ های سرخ و ای مصابیح هدایت و ای راه های رسیدن به سعادت آخرت و ای راه های رسیدن به خدای کعبه؛ شما را به سرفه های مدامتان و به دردهای بی شمارتان، به جان خستة ما از راه ماندگان نیز دعایی بکنید. مرا امید وصال تو زنده می دارد وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک 1. صمیمانه با جوانان وطنم، سید مهدی شجاعی، صص25ـ66. 2. دیوان اشعار، ص245. 3. صحیفه نور، امام خمینی، ج12، ص183 از ماهنامه گلبرگ78. 4. فرهنگ جانبازی، سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا)، ص66 از گلبرگ78.منابع