سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون تنگدست شدید به صدقه دادن با خدا سودا کنید . [نهج البلاغه]
شهید و شهادت
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» کاش ظاهر بین نبودیم

ظاهربینی‌، از آن‌ دست‌ خصلتهای‌ زشت‌ است‌ که‌ باعث‌ خیلی‌ گناهان‌ دیگرهم‌ می‌شود، مثل‌ قضاوت‌ بد درباره‌ دیگران‌، غیبت‌، تهمت‌ و... زیاد هم‌ نبایدبه‌ چشم‌ اعتماد کرد. چشم‌ فقط‌ ظاهر را می‌بیند و بس‌. باید درون‌ را دید. بایددل‌ را دید.

خدا بیامرزدش‌، مسعود از بچه‌های‌ خیابان‌ پیروزی‌ تهران‌ بود. تابستان‌ سال‌63 با هم‌ در گردان‌ ابوذر از لشکر 27 حضرت‌ رسول‌ (ص‌) بودیم‌. بچه‌ خیلی‌باصفایی‌ بود.

مأموریتمان‌ تمام‌ شد و رفتیم‌ تهران‌. چند وقتی‌ که‌ گذشت‌، رفتم‌دم‌ خانه‌ شان‌. در را که‌ باز کرد. جا خوردم‌. خیلی‌ خوش‌ تیپ‌ شده‌ بود. به‌ قول‌خودم‌ «تیپ‌ سوسولس‌» زده‌ بود. پیراهنش‌ را کرده‌ بود توی‌ شلوار و موهایش‌ راهم‌ صاف‌ زده‌ بود عقب‌. اصلاً به‌ ریخت‌ و قیافه‌ توی‌ جبهه‌اش‌ نمی‌خورد. وقتی‌بهش‌ گفتم‌ که‌ این‌ چه‌ قیافه‌ای‌ یه‌، گفت‌: «مگه‌ چیه‌» یعنی‌ راستش‌ هیچی‌نداشتم‌ که‌ بگویم‌.

از آن‌ روز به‌ بعد او را ندیدم‌. ندیدم‌ که‌ یعنی‌ نرفتم‌ دم‌ خانه‌ شان‌. حالم‌ از دستش‌گرفته‌ بود. از اول‌ دل‌ چرکین‌ شدم‌. فکر می‌کردم‌ مسعود دیگر از همه‌ چیز بریده‌و جذب‌ دنیا شده‌، آنقدر که‌ قیافه‌اش‌ را هم‌ عوض‌ کرده‌. دیگر نه‌ من‌، نه‌ او.

زمستان‌ سال‌ 65 بود و بعد از عملیات‌ کربلای‌ پنج‌. اتفاقی‌ از سر کوچه‌ شان‌ ردمی‌شدم‌. پارچه‌ای‌ که‌ سر در خانه‌ شان‌ نصب‌ شده‌ بود باعث‌ شد تا سر موتور راکج‌ کنم‌ دم‌ خانه‌. رنگم‌ پرید. مات‌ ماندم‌، یعنی‌ چه‌؟ مگر ممکن‌ بود. مسعود واین‌ حرفها؟ او که‌ سوسول‌ شده‌ بود. او کسی‌ بود که‌ فکر می‌کردم‌ دیگر به‌ جبهه‌نمی‌اید. چطور ممکن‌ بود. سرم‌ داغ‌ شد. گیج‌ شدم‌. باورم‌ نمی‌شد. چه‌ زود به‌ اوشک‌ کردم‌. حالا دیگر به‌ خودم‌ شک‌ کردم‌. به‌ داغ‌ بازیهای‌ بی‌ موردم‌. اشک‌کاسه‌ چشمهایم‌ را پر کرد. خوب‌ که‌ چشمانم‌ را دوختم‌ به‌ روی‌ مجله‌، دیدم‌ زیرعکس‌ مسعود که‌ لباس‌ زیبای‌ بسیجی‌ تنش‌ بود، نوشته‌اند:

«شهید بی‌ مزار مسعود... شهادت‌ عملیات‌ کربلای‌ پنج‌ شلمچه‌ »

راوی : حمید داود آبادی

{{در این عملبات پدر بزرگوار من هم به درده رفیع شهادت نائل آمدند}}



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امید-احدی ( دوشنبه 89/9/15 :: ساعت 10:18 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کاریکاتور یک انگلیسی به نفع مسلمانان
مادر و پسر بازیگوش
شهید میر علی یوسفی سادات
میر محمود بنی هاشمی
باز دلم هوای نوشتن دارد
میگفت: از روزی میترسم که ...
زندگی نامه شهید جواد کریمی
زندگینامه شهید حمید باکری
هیچ حس خاصی نسبت به تصویر شهید همت ندارم
چشمایی که کربلا داد
مهرنامه
عشقعلی
پس بگذار شیعه بودن خود را، با شهادت در کربلا ثابت کنم.
استاد حسن بنا کیست؟
جبهه رفتن خشکه مقدس ها!
[همه عناوین(61)]

>> بازدید امروز: 6
>> بازدید دیروز: 108
>> مجموع بازدیدها: 200989
» درباره من

شهید و شهادت
مدیر وبلاگ : امید-احدی[57]
نویسندگان وبلاگ :
خادم[3]
ریحانه خدادادی
ریحانه خدادادی (@)[3]



» فهرست موضوعی یادداشت ها
شهید[20] . خاطره[9] . زندگینامه[5] . جبهه[5] . جانباز[4] . خاطرات جبهه[4] . داور یسری[3] . شهادت[3] . همسر شهید[2] . وصیتنامه[2] . نماز[2] . شیمیایی[2] . خاطرات[2] . شفا[2] . شمع . دانش آموز . سرهنگ . سید جلیل افضلی . سیدمحمدکاظم دانش . سیراب شدن . شعر . خاطرات جنگ . دفاع از وطن . دو کوهه . زندگی . جعفر علی گروسی . جمکران . چمران . حاج احمد متوسلیان . حسین شفیع زاده . حمی باکری . خااطره . 2 کیلومتر . آب . آثار . آر پی جی زن . ائمه . احسان حمیدی . احمد متوسلیان . اردوگاه . اسارت . ایران . بسیجی . عشق . فرار . فریدون مولایی . قاچاقی . کشته شدن . کمک کردن . گردان تخریب . لبخند آخر . لشگر 77 ثامن الائمه(ع) . ماجرا . مادر . مرتضی باغچه بان . مرتضی فخرزاده . مرز . مریض . معلم . مهدی باکری . هفتم‌تیر . همت . شهید گمنام . وضو .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
وبلاگ روستای چشام
یامهدی
دکتر علی حاجی ستوده
خادمین کهف الشهداء
the iranian search motor
موتور جستجوگر ایرانی وب سوز

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب